فاطمه زهرافاطمه زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 2 روز سن داره
محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره
نازنین زینبنازنین زینب، تا این لحظه: 5 سال و 4 ماه سن داره

کُپُلچه خانوم، لُـپـّــــو خان و لُپَّـــک (گردو خانوم)

سه امانت الهی در خانه ی ما

دلیل ِ نوشتنم...

به نام خدای تو   این امکان جدیدی که گذاشته ام گوشه ی وبلاگت هم، چیز جالبی ست ها! حتی اگر نگویم می شود تعداد افرادی که می آیند و می روند کنترل کرد، می شود گفت با آن به راحتی می شود فهمید مثلا صبح ها که من می آیم و می نشینم سر وبلاگت، حدودا چند نفر خواننده دارد... تو هم ندانی، خدایت می داند که همان روزها که این وبلاگ را برایت درست کردم و تو خودت (که عاشق خرس صورتی رنگت هستی) کنارم نشستی و قالبش را انتخاب کردی، حتی یک درصد هم به فکر این نبودم که وبلاگم جز توی سالها بعد، خواننده ای پیدا کند! اصلا بالای وبلاگت نوشتم: برای چشمان روشنت که همیشه یادم باشد که فقط برای رضای خدایی می نویسم که نگاهت را دوست دارد... و بس! که روزهایی که...
30 مرداد 1392

مـــــَــن ... مثل مادر یا خود یک مادر ؟

بسم الله الرحمان    دخترم، فرشته ی کوچکم! باید ببخشی ام ... یعنی دلم میخواهد ببخشی ام ... چون خیلی موضوع ها هست که من هنوز ننوشته ام اما ... دلکم که می گیرد، دیگر نمیخواهد راجع به هیچ کدامشان بنویسم و فقط و فقط از آن چه در قلبم در حال گذر است، باید برایش نوشت و بس! موضوعاتی مثل باغ وحش رفتن تو، دختر نازنینم برای اولین بار در عید سال 92 ... و اولین بار شهربازی رفتنت در همین اوایل تابستان 92 ... این چند بار بیمار شدنت ... سخنرانی های جالب و شیرین زبانی های کودکانه ات ... آب بازی کردن در وان بادی ات توی حمام با -به قول خودت- ماهیو ( مایو ) ات! برای سومین بار، مشهدالرضا (علیه الس...
21 مرداد 1392

سر در گمیِ عجیب و غریبِ یک مادر! یک سوال؟

به نام دانای کُل من که دیر به دیر می نویسم میدونم که میدونید دقت زیادی دارم روی نوشته هام... دوست دارم واژه هایی رو بنویسم حتی توی وبلاگ دخترم، که ارزش به یاد موندن و دوباره خوندن رو حداقل برای خودم و خودش داشته باشن! چه برسه که وقت همه ی شما خاله های خوب و مهربون ارزشش بیش از اینهاست. شاید دلیل اینکه هیچ وقت کسی رو مگر به ضرورت خاص دعوت نمی کنم که بیاد و نوشته هام رو بخونه همین باشه. و البته دلیل دور شدنم از نوشتن... در هر حال، اینها همه توجیه تنبلی هام برای ننوشتن واسه نی نی های نازنین نمیشه! راستش خواستم با این پست فقط بپرسم: به نظرتون، وقتی یه مادر ِ نی نی وبلاگی، یه کوچولوی دیگه رو هم به لطف الهی امانت ...
20 مرداد 1392

عکسهای تولد دو سالگی ات همراه با علت تاخیر!

به نام او   دخترِ محبوبه ام...گُلِ دلم... فاطمه زهرای عزیزم... باید اول از همه، خودت و بعد این همه خاله های مهربان که به وبلاگت سر می زنند، عذر من رو بپذیرید! که دلیلم کاملا موجه است!! درس و دانشگاه و امتحان ها یک طرف... نی نی تازه ی کوچکولو هم یک طرف... و سرگرم کردن و مراقبت از تو طرفی دیگر... و البته با کمی چاشنی تنبلی!! همه و همه باعث این دیرنویسی های بنده و بعد هم رویش کاغذ پاره هایی در گوشه و کنار کلبه مان شد پر از شیرین زبانی های بانوی کوچک خانه! در هر حال باید یک وقت وسیـــــــــع، خداوند نصیبم کند تا بتوانم این همه بلبل زبانی هایت را که صفحه صفحه ی کتابهای درسی ام را کم و بیش پر کرده، در این دفتر مجازی ات ...
17 تير 1392
1